فیکشن[محکوم شده]p43
بـا شنـیدن صـدای خـش خـش از داخـل بـوته هـا سـرش رو بـرگـدوند و بـا اخـم و مشکـوک بـه بـوته هـا خیـره شـد.
حـس کـرد صـدای ا.ت رو شنـیده...
شـایدم فقـط تـوهم زده بـوده؟؟
امـا ارزش چـک کـردن و مطمـئن شـدن رو قطعـا داشـت.
سریـع بـه سمـت درخـت بـزرگ و بـوته هـا بـه راه افتـاد کـه قبـل از اینـکه بتـونه بـه بـوته هـا بـرسه آقـای کانـگ بلنـد و بـا عجلـه اسمـش رو صـدا زد و مـانع از رفتنـش شـد...
*
*
*
دختـر اشـک میریخـت و بـا بـدن بـی جونـش تقـلا میکـرد و دسـتیو کـه روی دهـانش قـرار گـرفته بـود گـاز میگـرفت،امـا دسـت انگـار کـه بـی حـس بـود همچنـان محکـم بـه دهانـش فشـار میآورد و مانـع از تولـید صـدای دختـر میشـد.
دختـر بـا شنیـدن صـدای پـای تهیـونگ کـه داره بهـشون نـزدیک میشـه در زیـر دسـت مـرد جیـغ نامفـهومی زد و بـدون توجـه بـه مـردی کـه بـا حـرص در گـوشش زمزمـه هایی پـر از تحـدید میکـرد و پـاهای دردمنـدش رو محکـم روی زمیـن و بـرگ ها کشیـد تـا بـا تولیـد صـدا اون رو متـوجه حضـورش کنـه امـا اون مـردی کـه صـد اش زد بهـش اجـازه مـوفق شـدن نـداد.
مـرد لبـش رو بـه گـوش دختـر چسبـوند بـا حـرص و خیلـی آروم زمزمـه کـرد.
_هیششش،خفـه شـو،فقـط خفـه شـو!
وگـرنه هـم تـو،و هـم اون عشـق بـاسن قشنگـتو میکـشم!
فهمـیدی؟خفـه شو.
دختـر هـق هـق کـرد و سعـی کـرد دسـت اون مـرد رو از دهنـش جـدا کنـه امـا تـوان مقابلـه بـاهاش رو نـداشت.
بـدون اهمـیت بـه تحـدید هـای اون مـرد همچنـان بـه تقـلا ادامـه داد کـه بـرای ثـانیه ای دسـت مـرد از کمـر دختـر جـدا شـد و دختـر سـریع حرکـت کـرد کـه از روی زمیـن بلنـد بشـه؛
امـا همـون لحظـه مـرد سـرنگی رو کـه از جیبـش بیرون آورده بـود وارد گـردنش دختـر کـرد و دوبـاره بـدن بـی جـونش رو بـه سمـت عقـب کشـید.
دختـر درحـالی کـه همچنـان اشـک از گـوشه چشـم هـاش روون میشـد چشـم هـاش بستـه شـد و در عـرض چنـد ثـانیه همـه چیـز سیـاه شـد!!
*
*
*
بـا خستـگی و کلـافگی از بـی نتیجـه بـودن یـک روز کامـل گشـتن جنگـل،دسـت هـاش رو داخـل مـوهاش فـرو کـرد و اون هـارو بـا حـرص کشیـد.
چطـور ممکـنه فقـط در عـرض یـک سـاعت داخـل جنگـل غیـب بشـه؟!
مگـه اون دختـر بـا اون بـدن ظریفـش چقـدر میتـونست راه بـره و دور بشـه؟!
اصـلا کجـا رفتـه بـود؟؟
شـایدم پیـداش کـرده بـودن و...
بـا شنـیدن صـدای افسـرکانـگ از فکـر بیـرون اومـد و بـه سمتـش برگـشت.
اینم از این پارتتتتت
و اینکههه
۶۰۰ تاییی شدنمون مبااارککک💃✨️
این پارتم به مناسبت ۶۰۰ تاییمون گذاشتتمتعثمخث۴ماث۴جه۴ثنا۴صناص۴جا۴
من ذوق مرگ😔😂
حـس کـرد صـدای ا.ت رو شنـیده...
شـایدم فقـط تـوهم زده بـوده؟؟
امـا ارزش چـک کـردن و مطمـئن شـدن رو قطعـا داشـت.
سریـع بـه سمـت درخـت بـزرگ و بـوته هـا بـه راه افتـاد کـه قبـل از اینـکه بتـونه بـه بـوته هـا بـرسه آقـای کانـگ بلنـد و بـا عجلـه اسمـش رو صـدا زد و مـانع از رفتنـش شـد...
*
*
*
دختـر اشـک میریخـت و بـا بـدن بـی جونـش تقـلا میکـرد و دسـتیو کـه روی دهـانش قـرار گـرفته بـود گـاز میگـرفت،امـا دسـت انگـار کـه بـی حـس بـود همچنـان محکـم بـه دهانـش فشـار میآورد و مانـع از تولـید صـدای دختـر میشـد.
دختـر بـا شنیـدن صـدای پـای تهیـونگ کـه داره بهـشون نـزدیک میشـه در زیـر دسـت مـرد جیـغ نامفـهومی زد و بـدون توجـه بـه مـردی کـه بـا حـرص در گـوشش زمزمـه هایی پـر از تحـدید میکـرد و پـاهای دردمنـدش رو محکـم روی زمیـن و بـرگ ها کشیـد تـا بـا تولیـد صـدا اون رو متـوجه حضـورش کنـه امـا اون مـردی کـه صـد اش زد بهـش اجـازه مـوفق شـدن نـداد.
مـرد لبـش رو بـه گـوش دختـر چسبـوند بـا حـرص و خیلـی آروم زمزمـه کـرد.
_هیششش،خفـه شـو،فقـط خفـه شـو!
وگـرنه هـم تـو،و هـم اون عشـق بـاسن قشنگـتو میکـشم!
فهمـیدی؟خفـه شو.
دختـر هـق هـق کـرد و سعـی کـرد دسـت اون مـرد رو از دهنـش جـدا کنـه امـا تـوان مقابلـه بـاهاش رو نـداشت.
بـدون اهمـیت بـه تحـدید هـای اون مـرد همچنـان بـه تقـلا ادامـه داد کـه بـرای ثـانیه ای دسـت مـرد از کمـر دختـر جـدا شـد و دختـر سـریع حرکـت کـرد کـه از روی زمیـن بلنـد بشـه؛
امـا همـون لحظـه مـرد سـرنگی رو کـه از جیبـش بیرون آورده بـود وارد گـردنش دختـر کـرد و دوبـاره بـدن بـی جـونش رو بـه سمـت عقـب کشـید.
دختـر درحـالی کـه همچنـان اشـک از گـوشه چشـم هـاش روون میشـد چشـم هـاش بستـه شـد و در عـرض چنـد ثـانیه همـه چیـز سیـاه شـد!!
*
*
*
بـا خستـگی و کلـافگی از بـی نتیجـه بـودن یـک روز کامـل گشـتن جنگـل،دسـت هـاش رو داخـل مـوهاش فـرو کـرد و اون هـارو بـا حـرص کشیـد.
چطـور ممکـنه فقـط در عـرض یـک سـاعت داخـل جنگـل غیـب بشـه؟!
مگـه اون دختـر بـا اون بـدن ظریفـش چقـدر میتـونست راه بـره و دور بشـه؟!
اصـلا کجـا رفتـه بـود؟؟
شـایدم پیـداش کـرده بـودن و...
بـا شنـیدن صـدای افسـرکانـگ از فکـر بیـرون اومـد و بـه سمتـش برگـشت.
اینم از این پارتتتتت
و اینکههه
۶۰۰ تاییی شدنمون مبااارککک💃✨️
این پارتم به مناسبت ۶۰۰ تاییمون گذاشتتمتعثمخث۴ماث۴جه۴ثنا۴صناص۴جا۴
من ذوق مرگ😔😂
۵.۵k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.